عشق بی پایان

امروز باردگر عشق تو خاطرم را آشفته کرد

عشق بی پایان

امروز باردگر عشق تو خاطرم را آشفته کرد

بی تو امشب

بی تو امشب باز یک گوشه نشستم در خیالم آمدم پیش تو و گفتم که خستم از همه چیز و همه کس به تو گفتم های های گریه کردم زار زار ناله کردم گفتم اینجا غصه دارم هیچکس را هم ندارم از همه چیز و همه کس من گسستم با همین دستهای بستم مثل اینکه کودک هستم از تو پرسیدم تو میدانی که هستم؟ تو به من خندیدی و گفتی که باز هم در این دنیای زیبا چشم بر خوبیها بستم   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد